وقتی که بد بودم(پست اول)
دست نوشته های ناخوانا
رمانهای این وبلاگ، حاصل دیده ها و شنیده های من است.
درباره وبلاگ


سلام من یک روانشناس هستم و سعی می کنم اتفاقات واقعی افرادی که با اونها برخورد داشتم، به صورت رمان بنویسم. امیدوارم از خوندن رمانهای من لذت ببرین.

پيوندها
ردیاب خودرو









خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 2007
بازدید کل : 336264
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mahtabi22

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 1:44 :: نويسنده : mahtabi22

اولین رمانم که بر مبنای یک اتفاق واقعی نوشته شده:

وقتی که بد بودم

 

کنار خیابان پارک کردم و چشم چرخاندم.به ماشین های پارک شده ی اطرافم نگاه می کردم.به دنبال یک 206 مسی رنگ بودم.چند لحظه با دقت همه جا را زیر نظر گرفتم اما نبود.با اخم دست بردم داخل کیفم و موبایلم را بیرون کشیدم.به دنبال شماره ی نیما بودم که ناگهان گوشی توی دستم لرزید.نیما بود:

- الو، سلام نیما.داشتم تازه بهت زنگ می زدم.من سر میدون گلها هستم.تو کجایی.    

–من درست پشت سرتم الان رسیدم.پرشیا سفیدرنگه تویی دیگه؟

از آینه ی ماشینم به پشت سرم نگاهی انداختم.چشمم افتاد به یک 206 مشکی رنگ و پسری که پشت فرمان نشسته بود: آره منم.پیاده میشم.     

تماس را قطع کردم و از ماشین پیاده شدم و با کنجکاوی به 206 مسی رنگ زل زدم. درب ماشین باز شد و پسری حدود بیست و هفت، هشت ساله از ماشین پیاده شد.با پالتوی بلندی که پوشیده بود خیلی قدبلند به نظر می رسید.همانطور که به من خیره شده بود درب ماشین را به آرامی بست و به سمتم آمد.محطاطانه پرسید: شیرین خانم؟   

-اره خودمم.پس فکر کردی کیم؟     

دهانش به لبخند عمیقی باز شد: واااااااای...چقدر با تصویر وبکمت فرق می کنی.

دماغم را چین دادم: زشتم؟     

-نه، نه، اصلا.خیلی خوشگلی، خیلیییییییییی.  

لبخند کجی زدم و به چهره اش خیره شدم. نه خوشم نیامده بود.چهره ی بی نهایت دخترانه ای داشت. با ان قد بلندش چهره اش به نظرم خیلی توی ذوق می زد. نیما دستپاچه گفت: من چی من خوبم؟مثل وبکمم هستم؟

باخودم فکر کردم: مثل وبکمت؟توی وبکم طور دیگه بود.حداقل اینقدر دخترونه نبود وگرنه باهاش قرار بیرون از نت نمی ذاشتم که. نکنه خودش نبود برادرش بود.حتما وبکمش ازین بی بخارا بوده.اه ه ه ه ه .

 با بی میلی گفتم : آره خوبی .

دوباره نیشش تا بناگوش باز شد: راست می گی؟یعنی پسندیدی؟  

-آره چرا نپسندم.     

باز هم دروغ، باز هم نقش بازی کردن.باز هم دوستی اینترنتی.قرار بیرون از نت و دلزدگی.چرا اینطور بودم.واقعا چرا؟با پسرهای مختلف توی اینترنت دوست می شدم و بعد از چند مدت دوستی در محیط نت و دیدار از نزدیک در نهایت رابطه ام را با آنها قطع می کردم ان هم به بهانه های واهی دقیقا زمانی که شدیدا به من وابسته شده بودند.بعد از کلی توهین و تحقیر از جانب من و التماس از طرف آنها. و بعد به دنبال فرد دیگر و این چرخه همچنان ادامه داشت.

پسرها برایم حکم اسباب بازی داشتند.با ذوق اسباب بازی ام را انتخاب می کردم و و بعد وسوسه ی داشتن اسباب بازی جدید کم کم مرا نسبت به اسباب بازی قبلی ام زده می کرد.از کی اینقدر بد شده بودم؟چندسالی بود که این ذات خرابم را رو کرده بودم.برایم عادت شده بود.عادت به بازی دادن پسرها.به خیال خودم چقدر هم زرنگ بودم.توی اینترنت به دنبال پسرهای ضعیف بودم.کسانی که مشکلات زیادی داشتند و به نت پناه می آوردند. می دانستم حریف شارلاتانش نمی شوم.حداقل این را می دانستم.طعمه هایم ضعیف بودند و من به معنای واقعی کلمه ضعیف کش.از زیبایی و خوش اخلاقیم در برابر انها استفاده می کردم.اوائل عذاب وجدان رهایم نمی کرد اما کم کم دیگر وجدانی وجود نداشت تا عذابی در پی آن باشد.

با صدای نیما از خاطراتم کنده شدم: شیرین جان، کجایی خانم؟    

-ها...اینجام. چیزی گفتی؟    

- آره خانمی، گفتم بریم دور بزنیم.یا با ماشین من یا با ماشین شما.خیلی ذوق دارم.چقدر بانمکی شیرین جونی. 

– نه بابا اینجورام نیست.قیافم معمولیه.     

–نه گلم خیلی نازی عزیزم.خدا خیلی دوسم داره به خدا.اینقدر دعا کردم اونوقتها که تنها بودم یه فرشته ی مهربون نصیبم بشه.خدا تورو داد به من.با مهربونیات تنهاییامو پر کردی.الانم که از نزدیک میبینمت.وای خدا مثل خوابه.

به چهره اش دقیق نگاه کردم.چشمان مشکی درشت، بینی قلمی، لبهای قرمز و نازک و ابروهای کشیده.صورت گرد و موهای کوتاه مشکی.قیافه ی جمع و جور دخترانه و شاید دخترپسند اما به دل من ننشست: اه ه ه ه عسل باز هم تیرت خورد به سنگ.چرا اونی که می خوام پیدا نمی شه.

به خودم قول داده بودم اگر کسی را که می خواهم پیدا کنم، دست از این کارهایم بردارم. اما نشد و من اینبار با چشمان خبیثم به نیمای مظلوم نگاه می کردم که مثل بچه ها ذوق می کرد.انگار گناه از اوست که من اینقدر ذاتم خراب است: باشه نیما بالاخره یکی باید وقتی که از من گرفته شده رو جبران کنه.حالتو بد می گیرم.   با این فکر لبخند شیطانی روی لبهایم نشست: نیما گلی با ماشین تو بریم بچرخیم.اما یادت باشه نیم ساعن وقت دارما.      

–شیرین جونم من تازه پیدات کردم.می خوای زود بری؟

-همین یه بار که نیست پسری باز هم همدیگرو میبینیم.    

–دلم نمی خواد شیرینی.توروخدا بیشتر باهام باش.   

 –وقت زیاده نیما.به جای تعارف و چونه زدن بریم سوار ماشینت بشیم و یه چرخی بزنیم.نیم ساعتمون تموم میشه ها.

توی ماشین نشستم.نیما همچنان ذوق زده ماشین را روشن کرد.توی فکر بودم و حوصله نداشتم.نیما هر دقیقه به سمتم برمی گشت و با لبخند به من نگاه می کرد.حرفهایش تمام نمی شد: عزیزم کجا بریم؟اخه همش نیم ساعت وقت داریم.بریم کافی شاپ؟سیرین ذوق مرگ شدم بخ خدا. خودش ریز ریز خندید.

زورکی لبخندی زدم: بازم باهات میام بیروم.همین یه بار که نیست. 

– وای شیرین اگه بدونی چقدر دوست دارم.  

یک تای ابرویم را بالا بردم و با خودم گفتم اینو نگاه داره منو رنگ می کنه.دوسم داره توی همین 5 دقیقه

-توی همین 5 دقیقه اینقدر دوسم داری؟   

-نه ، نه گلم ما الان دوماهه چت می کنیم و تلفنی حرف می زنیم.اونقدر بهم محبت کردی که دوماهه توی فکرمی. امروزم که دیدمت فکر نمی کردم تو باشی.کلک اون وبکمت چه مدلیه اینقدر بی کیفیته.البته اونموقع هم قشنگ بودی اما الان.وااااای خیلی نازی.الهی من فدات بشم.

دستش را دراز کزد تا دستم را بگیرد، به بهانه ی موبایلم سریع دستم را توی کیفم کردم و گوشی را توی دستم گرفتم.

نیم ساعت بعد درست جلوی ماشین من ایستاده بودیم.نیما دل نمی کند تا برود و من این پا و ان پا می کردم تا زودتر از شرش خلاص شوم.    –شیرینم، باز هم میریم بیرون دیگه    

-آره پسری حتما میریم. 

–شیرین زنگ می زنی بهم؟   

-آره زنگ می زنم. حالا برو به کارات برس منم برم به کارام برسم.   

–دلم نمی یاد برم به خدا.      

 با غیض گفتم :حالا اینبارو دلت بیاد.     

متوجه ی خشم کلامم نشد.

 –شیرین جونم زنگ می زنم تو زنگ نزن هزینه برات میاد من زنگ میزنم.اس ام اس یادن نره.

–چشم حتما.مراقب خودت باش گلم.من رفتم بای بای. 

سریع توی ماشین پریدم و راه افتادم.از آینه نگاه کردم نیما هنوز ایستاده بود و به ماشینم نگاه می کرد.

********* *******



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: